باني فيلم آنلاين:علي رام نورايي کارش را با سريال تلويزيوني «راهي به ملکوت» آغاز کرد و با «شب آفتابي» (قاسم جعفري) در نقش بهنام شناخته شد. او در فيلم «گرگ و ميش» حضوري موفق داشت و در ادامه حضور حرفه اي اش در ورزش «پارکور» و آمادگي جسماني اش باعث شد تا سازندگان آثار اکشن و پرتحرک سينما و تلويزيون توجهي خاص روي او داشته باشند.

ادامه مطلب > «قلاده هاي طلا» ابوالقاسم طالبي فرصتي بود تا او خيلي زود بتواند نقش اول يک فيلم سينمايي را ايفا کند، اگر چه پس از حواشي اين فيلم، آسايش او را بر هم زد و تا حدودي مسير زندگي حرفه اي اش را تغيير داد.

علي رام نورايي آمد تا با سريال «ماتادور» خودش را ثابت کند، سريالي که دوباره او را بر سر زبان ها انداخت البته اين بار با فاکتورهاي يک مجموعه تلويزيوني...

بازيگر سريال هاي «جابربن حيان»، «پول کثيف» و... مهمان يک فنجان چاي «باني فيلم» شد، از حضورش در سريال «ماتادور» گفت، درد دل کرد و حتي حرف هايي زد که خواست منعکس نشود...

t t t

|مشغول کار جديد نشدي؟

ـ يکي ـ دو پيشنهاد دارم، ولي هنوز جدي نشده است.

|سينما يا تلويزيون؟

ـ فرقي ندارد، مخاطب را دوست دارم.

|قبل از اينکه سريال «ماتادور» روي آنتن برود در گفت و گويي ادعا کرده بودي با آغاز اين مجموعه مخاطبان شبکه هاي ماهواره اي افت خواهند کرد؟

ـ بله گفتم.

|کماکان همين نظر را داري؟

ـ من در روزهاي آخر پخش سريال، درگير ضبط فينال سريال در يکي از مراکز خريد شلوغ تهران بودم واقعاً واکنش مخاطب بي نظير بود. من سالها در سريال هاي پربيننده کار کردم، اما تا به حال چنين بازخوردي نديده بودم. نمي خواهم بگويم سريال «ماتادور» بدون عيب و ايراد است، نه! واقعاً ابراز احساسات مردم کاري کرد که الان روي ابرها باشيم. دست تک تک شان را مي بوسم.

|تغييرات فينال سريال و ضبط مجدد سکانس هاي پاياني خواسته ناجا بود يا تلويزيون؟

ـ من در جريان نيستم، فقط مي دانم در راستاي بهتر شدن کار است.

|خب اينکه جواب سوال من نبود؟

ـ بنويس در راستاي احترام بيشتر به مخاطب بود.

|تو از فينال اول راضي هستي يا سکانس هايي که دوباره کار کرديد؟

ـ در فينال دوم چيزي تغيير نکرد، بلکه فينال قبلي را تکميل کرد.

|خبر داشتي که قرار است فينال مجدداً ضبط شود؟

ـ نه...

|پس ممکن بود اگر تو نباشي اين اتفاق رخ ندهد؟

ـ بله...

|پس چه خوب است تلويزيون بداند گاهي بازيگران پس از پايان قراردادشان ممکن است عازم سفر شوند و نباشند تا دوباره فينال کار دستخوش تغييرات شود؟

ـ (مي خندد) بله اگر نبودم قاعدتاً همان فينال قبلي پخش مي شد. البته در فينال من و پولاد کيميايي حضور داشتيم.

|يادم هست ابتدا گفته بودند برآورد توليد اين سريال 2 ماه است؟

ـ بله، همانجا من بازيگر که هيچ تخصصي در امر توليد ندارم گفتم تنها خواندن اين فيلمنامه به طور صحيح 2 ماه طول مي کشد. به هر حال کار اکشن شرايط خاص خودش را مي طلبد.

|احتمالاً مثل هميشه بر مبناي دقايق فيلمنامه ابراز نظر کرده اند نه شرايط توليد؟

ـ بله و به نظرم بايد در اين مورد يک بازنگري صورت پذيرد. چون عجله و شتاب به کيفيت اين جنس کار لطمه مشخص و محسوسي مي زند. بخشي از ايرادهاي وارد بر سريال را حاصل شتاب و عجله مي دانم و زماني که مشخص شده بود و مدام اعلام مي شد. معتقد هستم بيننده حق دارد چون وقت مي گذارد و پاي تلويزيون مي نشيند پس بايد کار خوب ببيند. اگر چه ايراد فاکتور جدايي ناپذير در کار ماست هر کاري مي تواند کمي و کاستي داشته باشد.

|ولي چه بدتر که گاهي مخاطب عام هم متوجه ايراد و احياناً گاف هاي کار شود؟

ـ بله، من محدوديت زماني را عامل اين مسئله مي دانم.

|البته گويا امکانات و تجهيزات کاملي در اختيار پروژه «ماتادور» بوده است؟

ـ بله نسبت به کارهاي ايراني داراي امکانات خوبي بوديم، اما سريع بگيريم و برويم ها باعث شد يک چيزهايي را از دست بدهيم و اين به نظرم حيف است. سريال «ماتادور» داراي سکانس هاي نابي بودکه به جرأت مي‏توان گفت در تلويزيون و حتي سينماي ما تا به حال ديده نشده بود و...

|من شنيده ام برخي از اين سکانس هاي احتمالاً ناب حذف شده است؟

ـ بله احتمالاً.

|مگر تو در اين سريال نبودي؟

ـ چرا ولي من نمي دانم چي حذف شده و چي حذف نشده.

|بدجور محتاط هستي؟

ـ (مي خندد)

|بيش از کارگردان سريال احتياط مي کني...

ـ من در حد يک بازيگر اجازه دارم صحبت کنم و مي گويم سريال «ماتادور» داراي نقاط مثبت بسياري بود که حيف است ناديده گرفته شود. اي کاش بيائيم دست جواناني مثل فرهاد نجفي را که جوان هستند و با استعداد و با اشتياق و انگيزه وارد کار شده اند را بگيريم به جاي اينکه چوب لاي چرخشان بگذاريم. اي کاش بيائيم عامل رشد شويم و حسادت نکنيم.

|تو انتخاب عليرضا اميني بودي براي سريال «ماتادور» و البته نقش يکي از پليس ها.

ـ بله ولي رفتم يکسري صحبت‏ها کرديم و من همان جا براي نقش «ماتادور» قرارداد بستم.

|اما سريال خوابيد...

ـ بله حدود 2 ماه کار خوابيد، کارگردان تغيير کرد، تهيه کننده تغيير کرد و...

|تو دستمزد آن دو ماه را گرفتي؟

ـ خير، من راجع به دستمزد حرفهاي زيادي دارم.

|تا اينکه فرهاد نجفي به عنوان کارگردان معرفي شد؟

ـ بله، من قرار بود در تله فيلم «حرکت اول» هم با فرهاد همکاري داشته باشم. آن زمان من تازه پارکور را شروع کرده بودم. خبردار شدم يک کارگردان جواني است که به کار اکشن علاقه مند است و هميشه منتظر بودم شرايط همکاري مان مهيا شود. اگر دوستان ناراحت نشوند و هرطور که مي خواهند برخورد و تمسخر نکنند، بايد بگويم من ژانر اکشن را دوست دارم، ولي نه جكي چان هستم نه بروسلي و نه هيچ كس ديگر. علي رام نورايي هستم، هدفي دارم و بابت آن خيلي انرژي مي‌گذارم و تلاش مي‌كنم.

|«ماتادور» فرهاد نجفي هم تو بودي؟

ـ بله، جلسه‌اي گذاشتيم و خدا را شكر ايشان هم نظر مخالفي نداشتند كه من «ماتادور» را بازي كنم. يكسري نكات را با هم چك كرديم، نظراتشان را شنيدم و در نهايت به يكسري تعامل رسيديم و اين تعامل باعث شد الان فرهاد نجفي جزو دوستان خوبم است كه بسيار برايش احترام قائل هستم. بدون كوچكترين مشكلي با هم كار كرديم.

|راستي يك سؤال! دستمزد بازيگري كه كار اكشن مي‌كند و كلي انرژي مي‌گذارد با بازيگري كه روي كاناپه لم مي‌دهد، آب پرتقال مي‌خورد و كلي هم در بازي‌اش گاف و سوتي وجود دارد يكي است؟

ـ متأسفانه بله، بايد بگويم دستمزد بازيگر در كشور ما بر اساس رابطه و اندازه اسم بازيگر است، نه استعداد و توانايي...

|تو رابطه نداري؟

ـ من تا به حال سعي كردم روي پاي خودم جلو بيايم.

|ولي اين شيوه براي تو جواب داده؟

ـ خيلي سخت!

|خيلي دلت پر است؟

ـ بله خيلي زياد...

|چرا؟

ـ چون اتفاقاتي رخ مي‌دهد كه آدم به شدت روح و روانش درگير مي‌شود. حرف‌هايي مي‌شنوم كه...

|مگر هنوز درگير قصه «قلاده‌هاي طلا» هستي؟

ـ اتفاقاً «قلاده‌هاي طلا» جزو بهترين آثار كارنامه من است و شديداً به آن افتخار مي‌كنم.

|پس چي؟

ـ دلم پر است از قبل از «قلاده‌هاي طلا». نقش اول بازي مي‌كردم اسمم مي‌خورد نفر چهار و پنجم، نقش اصلي بازي كردم پس از «قلاده‌ها طلا» عكس دوست عزيزم خورد كه شايد يك روز بيشتر سر كار نبود. اين اتفاقات دست به دست هم مي‌دهد تا مرا دلسرد كند ولي من دلسرد نمي‌شوم و سخت ادامه مي‌دهم.

|خب چرا وارد يك باند نمي‌شوي؟

ـ من آدمش نيستم! اگر آدم باند بودم شايد 12 سال پيش مسيري ديگر را مي‌رفتم.

|البته تو كارنامه ضعيفي نداري؟

ـ خدا را شكر هم به لحاظ سريال و هم به لحاظ فيلم سينمايي كارنامه خوبي داشتم و مردم مدام پس از اكران و پخش كارهايم به من محبت داشتند، ولي متأسفانه دوستان همكار اين لطف را نداشتند. هيچگاه پس از پخش كارهايم آن تصوري كه داشتم اتفاق نيفتاده است.

|فكر نمي‌كني جايي مسير را اشتباه رفته باشي؟

ـ نه اتفاقاً به شدت از مسيري كه رفتم راضي هستم. با اينكه بسيار سخت و طاقت فرسا بود و خدا را شكر مي‌كنم كه هيچ كس نمي‌تواند هيچ حرف و حديثي برايم دربياورد و اگر امروز به جايي رسيدم حاصل تلاش خودم است.

|چطور شد هيچ كدام از نقش‌هاي پليسي كار را نپذيرفتي و مجدداً در قامت يك تروريست ظاهر شدي؟

ـ‌اين برمي‌گردد به خصوصيات اخلاقي‌ام. نمي‌ترسم از يك تجربه تكراري، ضمن اينكه از ابتدا كه وارد اين كار شدم نقش منفي برايم جذاب‌تر بود.

|البته نقش‌هاي پليسي سريال «ماتادور» هم استثنائاً جذاب بود و مي‌شد بهتر از آب درآيد.

ـ‌بله، نقش‌هاي پليس‌هاي اين سريال هم برايم وسوسه انگيز بود، ولي آن زمان كه اين سريال به من پيشنهاد شد فيلمنامه، فيلمنامه فعلي نبود، بازنويسي شد و پليس‌ها بهتر شدند. تازه اكران «قلاده‌هاي طلا» تمام شده بود كه وارد اين كار شدم.

|در واقع با حاشيه‌هاي آن فيلم وارد سريال «ماتادور» شدي؟

ـ ‌بله، ولي نگذاشتم حاشيه‌هاي آن كار به حضورم در سريال «ماتادور» هم لطمه بزند. شايد اين كار نجاتم داد تا درگيرتر نشوم. حمله عجيبي عليه من راه افتاده بود آن زمان. شايد به دليل اينكه ايستادم و گفتم از بازي در فيلم «قلاده‌هاي طلا» پشيمان نيستم! آن فيلم براي من يك فرصت بود و باز هم از آقاي طالبي تشكر مي‌كنم كه شاه نقش يك كار بزرگ را به من سپرد و به من جوان اعتماد كرد.

|پس قاعدتاً يك بار ديگر هم اگر اين اتفاق بيفتد تو رد نخواهي كرد؟

ـ صد در صد مي‌پذيرم، قبلاً هم گفتم.

|فرهاد نجفي به عنوان يك كارگردان اكشن كار تحت تأثير سينماي هاليوود است و به نظر من رسيدن به يك استاندارد در حد هاليوود براي اين كارگردان جوان يك مسير درست و منطقي است.

ـ دقيقاً...

|اما در مورد بازيگري ماجرا كاملاً متفاوت است.

ـ درست مي‌گويي...

|تو در بازي چقدر تحت تأثير بازيگران آن جنس از سينما هستي؟ به هر حال ديدن فيلم‌هاي متعدد در اين ژانر و بازي بازيگرانش در بازي تو نيز مي‌تواند تأثيرگذار باشد.

ـ به نظر تو بازي من كپي است؟

|من بازي تو را كپي نمي‌بينم هر چند گاهي قاب‌بندي و دكوپاژ و برداشت كارگردان از بازي تو، حضورت را شبيه به برخي از نمونه‌هاي معروف كرده است.

ـ من تلاش كردم كه نگويند رفته از فلان بازيگر هاليوودي كپي‌برداري كرده است. من نقش منفي خيلي بازي كردم، وقتي قرار شد من «ماتادور» را بازي كنم با فرهاد گپ و گفت‌هايي مفصل داشتيم، من شديداً احساس خطر مي‌كردم. پس بايد بسيار مراقبت مي‌كردم. از سويي نقدهاي مثبتي هم از بازي‌ام در فيلم «قلاده‌هاي طلا» خوانده بودم. در تنهايي خودم بسيار با اين كاراكتر درگير شدم، به نقش نزديك شدم. به دنبال كاراكترهاي منفي سينماي هاليوود و حتي سريال‌هاي فصلي موجود هم رفتم آنها را ديدم و خوب آناليز كردم و از خدا خواستم نه «قلاده‌هاي طلا» را تكرار كنم و نه بازي هيچ بازيگر بزرگ هاليوودي را... خوشحال هستم كه تو هم مي‌گويي بازي من كپي نبوده است.

|اين شخصيت در قسمت اول خيلي خوب ديده شد و جا داشت تا يکي- دو قسمت ديگر بهتر پرداخت شود، اما...

ـ موافق هستم. اين برمي گردد به همان ماجراي زمان، بودجه و...

|البته من اين ايراد شخصيت پردازي ناقص را به فيلمنامه مي گيرم؟

ـ فيلمنامه هم تحت تاثير همين مسائل قرار گرفت. تغيير کارگردانان، بازنويس ها، نظرات فرهاد نجفي به عنوان يک کارگردان اکشن کار و علاقه مند به اين ژانر... فکر مي کنم بايد روي فيلمنامه اين سريال نيز تحت نظارت کارگردان وقت بيشتري گذاشته مي شد.

|تو براي شخصيت ماتادور به دنبال ما به ازاي بيروني هم بودي؟

ـ اينجا نه، ولي در فيلم «قلاده هاي طلا» چرا. آنجا خيلي مرا به آدمي با آن خصوصيات نزديک کردند.

|گاهي اوقات به شخصيت هاي منفي طوري پرداخته مي شود که حتي در ميان مخاطب محبوب هم مي شوند نمونه اش سريال هاي «هوش سياه»، «خواب و بيدار» و...

ـ بله...

|اما ماتادور محبوب نبود؟

ـ مردم ماتادور را هم دوست داشتند.

|نه هرگز به دنبال موفقيت او نبودند...

ـ بله، از آن لحاظ بسيار موجود کثيفي بود. الان متوجه منظورت شدم مردم از ماتادور مي ترسيدند.

|هرگز نخواستي براي ماتادور بازي يا لحظه اي از زندگي طراحي شود که مخاطب کمي به او هم نزديک شود؟

ـ نه، اتفاقاً خوشحال بودم که اين شخصيت منفي با ديگر تجربه هايم مثل زبير در «جابربن حيان» يا کاراکترهايي که در سريال هاي «پول کثيف» و... بازي کردم، متفاوت بود.

|دوست نداري کم کم از اين ژانر که در حال کليشه شدن در آن هستي فاصله بگيري؟

ـ نه چون هنوز خيلي جاي کار دارد.

|با امکانات فعلي ما؟

ـ بالاخره ما هم بايد پيشرفت کنيم.

|به نظرم ماندن در يک ژانر با اين خصوصيات بازيگر را فرسوده مي کند؟

ـ مرا که فرسوده کرده، کلي از اعضاي بدنم دچار آسيب ديدگي شده، ولي هنوز دوست دارم، به کار که فکر مي کنم دردها را فراموش مي کنم.

|پس ژانر ديگر را امتحان نخواهي کرد و در همين ژانر ادامه خواهي داد؟

ـ تعصب آن چناني روي ژانر ندارم، پيشنهاد شود به آن فکر مي کنم. مخاطب در ذهن من جايگاه اول را دارد. قبول نمي کنم مگر بتوانم در ژانر ديگر مفيد باشم.

تا به حال فانتزي کار کردم و يک پتانسيل ريزي در زمينه طنازي و کمدي دارم، شايد به قيافه‏ام نخورد، ولي شخصيت‏ هاي خنگ و... را خوب بازي مي‏کنم! (مي‏خندد) دوست دارم کار کنم، آن هم کار خوب...

|و فرهاد نجفي را در اين کار و ژانر مورد علاقه اش چگونه ديدي؟

ـ فرهاد به شدت براي من قابل احترام است آدمي که به هدفش تا اين حد مصمم فکر مي کند و ايستادگي مي کند. او پاي خيلي از ماجراهاي عليه اش ايستاد و پافشاري کرد. فرهاد آدم عجيب و غريبي است اميدوارم اتفاقات بزرگ برايش رخ دهد و موفق باشد.

|به نظرت چقدر با سينماي اکشن دنيا فاصله داريم؟

ـ به لحاظ عدد و رقم حدود چهار پنج تا صفر...

|به لحاظ تجهيزاتي؟

ـ از نظر تجهيزات هم بيشتر از چهار پنج تا ...

|و نيروي انساني؟

ـ نه، به لحاظ نيروي انساني کم نداريم کلي جوان پرانرژي و پرپتانسيل داريم که از آنها استفاده نمي کنيم.

|اگر قرار بود يکي از پليس ها را بازي کني کداميک را انتخاب مي کرد؟

ـ (مکث مي کند) نمي دانم! نظري ندارم. ماتادور را بيشتر دوست داشتم.

|به نظرت پليس ها چگونه از آب درآمدند؟

ـ راجع به ماتادور حرف بزنيم! آنها دوستان خوب من هستند و انرژي بسياري هم گذاشتند.

|و «استرداد» فيلمي آماده اکران از تو...

ـ فيلم عجيب، غريب و خوبي هست، من نقش کوتاهي داشتم ولي خيلي دوست داشتم دوباره جلوي دوربين آقاي کلاري تجربه بازي داشته باشم. اگر تبليغات خوبي داشته باشد مي تواند به فيلمي ميلياردي تبديل شود. آن کار را دوست دارم.

|ورزش پارکور را ادامه مي دهي؟

ـ مدتي است متاسفانه به دليل آسيب ديدگي نمي توانم ورزش کنم. يک تصادف مشکوک داشتم که دوستان مطبوعاتي لطف داشتند و هيچ يک پيگيري نکردند، 28 اسفند ماه يک سوء قصد به من شد که فيلم (مدار بسته) آن موجود است.

|ما که خبردار نشديم...

ـ به يک خبرگزاري گفتم، ولي کسي سراغم را نگرفت. اي کاش ماجرا را با «باني فيلم» مطرح مي کردم. آن زمان گيج و منگ بودم که حواسم نبود. ديگر گذشت.

|و ناگفته هاي اين فنجان چاي...

ـ مي گويند اتفاقات سخت، انسان را مي سازد و بزرگ مي کند، خدا را شکر الان سالم و سلامت هستم و در انتظار يک پيشنهاد خوب، مطمئن باشيد هر کاري را که انجام بدهم به آن کار و به انتخاب خودم احترام مي گذارم.ممنون از «باني فيلم» که ياد من کرد.